نقش تبليغات در سال‌هاي اخير آنچنان گسترده و غير قابل انكار شده است كه به جرات مي‌توان گفت آنچه كه عاري از نوعي تبليغ شنيداري يا ديداري باشد، به سرعت به فراموشي سپرده خواهد شد.

در سال‌هايي نه چندان دور –كم‌تر از 10 سال پيش- محصولات ايراني سهم ناچيزي را در بازار داخلي داشتند؛ به نحوي كه مردم با رضايت كامل كالاي خارجي را خريداري نموده و به آن افتخار نيز مي‌نمودند، اما روند رو به رشد صنايع داخلي، چه از نظر كيفيت و چه از نظر تكنولوژي ساخت، آرزوي رسيدن به استقلال در توليد محصولات مورد نياز داخل را دست يافتني‌تر كرد؛ چه آنكه برخي از محصولاتي كه در حال حاضر توليد مي‌شوند بسيار ارزان‌تر از مشابه خارجي و حتي گاهي با كيفيتي بالاتر از آن به دست مصرف كننده مي‌رسند.

در سال‌هاي گذشته برخي از توليدكنندگان با فريب افكار عمومي نسبت به خارجي بودن يك محصول داخلي، اقدام به فروش آن مي‌نمودند؛ اين فريب يا بطور صد درصد انجام مي‌گرفت و يا فقط با درج نوشته‌هايي به زبان غير فارسي روي آن محصول. اما آيا با توجه به رشد صنايع داخلي، هنوز هم نيازي به درج نوشته‌هاي بيگانه بر روي اين محصولات وجود دارد؟ آيا نيازي به آن هست كه بر روي يك ليوان يا پارچ پلاستيكي يا يك دمپايي هم از نوشته‌هاي انگليسي استفاده كنيم؟ نه اينكه اين محصولات بي‌ارزشند، بلكه اين رفتار پشت نمودن به زبان و فرهنگ اصيل ايراني است. عده‌اي به بهانه صادراتي بودن يك كالا بر روي آن بطور كامل از زبان انگليسي استفاده مي‌كنند، اما آيا تمام توليداتمان را صادر مي‌كنيم؟! آيا همان‌طور كه يك شركت ژاپني با استفاده از حداقل دو زبان انگليسي و ژاپني به معرفي كالاي خود مي‌پردازد و معمولا وجه ژاپني بودن آن غالب است ما نيز نبايد زبان اصيل ايراني خود را بدرستي در دنيا معرفي كنيم؟ يا مشكل جاي ديگري است؟

در اينجا باز هم نقش تبليغات پر رنگ مي‌شود. شايد بتوانيم با اغماض از بيگانه‌پرستي برخي از مديران كارخانه‌ها و توليدي‌هاي كوچك بگذريم اما آيا كارخانه‌ها و شركت‌هاي بزرگ داخلي نيازي به استفاده كامل از اين زبان نوشتاري بر روي محصولاتشان دارند؟! بد نيست نيم‌نگاهي به تبليغات درون مترو يا اتوبوس‌ها بياندازيم، شامپوها، نوشابه‌ها و ديگر كالاهاي ايراني كه لباسي بيگانه بر تن كرده‌اند.

جالب است به اين نكته هم اشاره كنيم كه برخي از مواد غذايي صد درصد خارجي(و با كيفيتي بسيار پايين) نيز لباس ايراني پوشيده و متاسفانه با كمك تبليغات رسانه‌اي گسترده به فروش مي‌رسند كه نمونه آن را در انواع چاي و برنج مي‌توان مشاهده كرد.

بدون داشتن يك برنامه موثر و كارآمد، به هيچ عنوان امكان جايگزيني يك محصول داخلي با مشابه خارجي آن وجود ندارد، حتي در اين مورد نوآوري‌ها نيز معمولا به شكست مي‌انجامد و با اقبال عمومي همراه نمي‌شود.

هنگامي كه تبليغات در كنار كيفيت بيايد، نه تنها مردم نسبت به رسانه بي‌اعتماد نخواهند شد، بلكه با رغبت بيشتري به سمت آن مي‌آيند و بطور موثرتري امكان حمايت از توليدات بومي وجود دارد.

در ماه‌هاي اخير بنا به شرايط خاص منطقه خاورميانه، مانور تبليغاتي بر ضد كالاهاي اسرائيلي شدت بيشتري گرفت اما تا چه حد موفق بود؟ نمونه آن را در يك رستوران بزرگ ديدم،‌ وقتي كه از آن‌ها يك نوشابه ايراني درخواست نمودم، متاسفانه با پاسخي مواجه شدم كه دور از انتظار نبود، گارسون با افتخار كامل و توضيحات فراوان در مورد صد درصد خارجي بودن نوشابه فانتايش صحبت مي‌كرد! ... بد نيست شما هم به چند فروشگاه و رستوران سر بزنيد و با دقت بيشتري نسبت كالاهاي خارجي با ايراني را بسنجيد. هنوز هم خيلي‌ها هستند كه نسبت به اسرائيلي بودن برخي از كالاها بي‌اطلاع مي‌باشند، چه فروشندگان و چه خريداران. مشكل اينجاست كه برخي از فروشندگان مي‌دانند كه جنايتي را مرتكب مي‌شوند اما متاسفانه نياز بازار را در چيز ديگري مي‌بينند و بخاطر رقابت با ديگران درصدد پاسخ به اين نيازها برمي‌آيند. پس اينجا نيز دو مقوله خريدار و فروشنده در كنار هم معنا پيدا مي‌كنند؛ البته اگر نقش توليدكننده داخلي را بطور پيش فرض در تمام اين سوالات داشته باشيم.

مديريت رسانه در حال حاضر به عنوان يك رشته دانشگاهي در كارشناسي ارشد تدريس مي‌گردد، برنامه‌ريزان و مديران رسانه ما تا چه اندازه الگوي ايراني اسلامي را در تصميمات كوتاه مدت و بلند مدت خود به كار مي‌گيرند؟ آيا وقت آن نرسيده است كه به اين ابزار قدرتمند،‌ سمت و سوي مشخص‌تري بدهيم؟

منبع: مطلب ارسالي براي سايت  خبرنامه دانشجويان ايران